شرمندگی و مردانگی ...

ساخت وبلاگ

یه جوک قدیمی بود درباره یه چاله‌ای که آدما هی می‌افتادن توش و زخم و زیل می‌شدن، بعد مسئولان در راستای عَدالت و خدمتگزاری دستور دادن کنار چاله یه بیمارستان ساخته بشه، همون.

شرمندگی و مردانگی ......
ما را در سایت شرمندگی و مردانگی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sinamoradic بازدید : 68 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 16:35

جی کی رولینگ خالق هری پاتر راجع به افسرگی می‌گه؛ توصیف افسردگی برای کسی که هرگز آنجا نبوده بسیار سخت است، چرا که افسردگی اندوه نیست. غم و اندوه را می‌شناسم. اندوه، گریه و احساس است. اما افسردگی یخ‌ زدن احساس است...احساسات کاملاً توخالی... زیگموند فروید هم افسردگی رو اینطور تعریف می‌کنه: افسردگی از جنس "غم" نیست! خشم است، خشمی علیه خود! خشمی که رو به درون چرخیده و حمله می‌کند... دردناک‌ترین قسمت ماجرا اینجاست که فرد افسرده این یخ زدن احساسات رو کاملا متوجه است و درک می‌کنه؛ سعی می‌کنه خوب شه، بخنده و رها باشه ولی همونطور که پائولو کوئیلیو نوشته افسردگی شبیه گرفتار بودن تو یک تله است، می‌دونی گیر کردی ولی نمی‌تونی رها بشی و این یکی از دقیق‌ترین تعریف‌ها از حال آدم افسرده‌ست... «رونوشت از @iTweeTer» شرمندگی و مردانگی ......
ما را در سایت شرمندگی و مردانگی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sinamoradic بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 22:46

پرسید که چرا دیر کرده است؟نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟خندیدم و گفتم: او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است.گفتم: امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است...خندید به سادگیم آیینه و گفت: احساس پاک تو را زنجیر کرده است!گفتم: از عشق من چنین سخن مگوی.گفت: خوابی! سال‌ها دیر کرده است...در آیینه به خود نگاه می‌کنمآه عشق او عجیب مرا پیر کرده است!!!راست گفت آیینه که منتظر نباش!!!او برای همیشه دیر کرده است... شرمندگی و مردانگی ......
ما را در سایت شرمندگی و مردانگی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sinamoradic بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 22:46

In the world of code and logic,He sat alone with his keyboard.In his mind, a dream so perfect,A love that could never be ignored. For he had seen her from afar,A girl who stole his heart with grace.But he could only love from afar,For he feared rejection's cold embrace. Day and night he sat and typed,Lost in the world of his creation.His heart longed for his love's grip,But his dreams led him to isolation. And when he finally told her true,"I love you forever and a day" .Her gentle voice broke the silence,"I'm sorry, I can't love you that way." In the world of code and logic,He sat alone with his keyboard.His heart heavy with unrequited love,A story of a lonely programmer forever ignored. He tried to hide the pain inside,And kept the hurt from showing through.But deep down he knew the truth,That she could never love him too. And so they said their goodbyes,And he watched her walk away.His heart aching with every step,Forever haunted by what she had to say. In the world of code and logic,He sat alone with his keyboard.His heart heavy with unrequited love,A story of a lonely programmer forever ignored.   < Sina Moradi />    در دنیای کد و منطقبا کیبوردش تنها نشست.در ذهن او، رویایی بسیار عالی،عشقی که هرگز نمی توان آن را نادیده گرفت. چون او را از دور دیده بود،دختری که قلب او را با لطف ربود.اما او فقط می توانست از دور عشق بورزد،چون از آغوش سرد طرد شدن می ترسید. روز و شب می نشست و تایپ می کرددر جهان خلقت خود گم شده است.دلش مشتاق چنگ عشقش بوداما رویاهایش او را ب شرمندگی و مردانگی ......
ما را در سایت شرمندگی و مردانگی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sinamoradic بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 22:46